هدفون ریز اجباری و ناخواسته در گوش
فکر کنم ترم ۶ دانشگاه بود شاید هم ترم هفت دانشگاه، درست یادم نیست.
از تهران برگشته بودم و بلافاصله بعد از رسیدن از تهران در خوابگاه روی زمین نشستم روزنامه خواندم در این هنگام متوجه شدم حمید کارگر پیر که در گوش امیر حسنوند حرف میزند انگار من در گوشم میشنوم.
اتفاق خیلی عجیبی بود و من در آینه دیدم و به نزد بچه های مهندسی خوابگاه رفتم ولی آنها چیزی در گوش ندیدند.
قصد داشتم پزشک بروم که به دلایل نامعلوم نرفتم و حافظه ام از این موضوع پاک شد و هر چند ماه و چند سال که یادم می افتاد بلافاصله از ذهنم پاک میشد و من نتوانستم معما را بازگو و راه حل بخواهم.
کیفیت صدا مثل هدفون بود و مشخص بود قطعه ای نسبتا بزرگ در گوشم بود.
احتمال دارد همان شب که خواب بودم، از گوشم خارجش کرده بودند.
با من چه کرده بودند که موضوع به این عجیبی از ذهنم پاک و پیگیری نمی کردم.
در این وبلاگ هر مطلب یک قطعه پازل است که مجموعه ستم هایی که علیه (علیرضا صدر ثقة الاسلامی) شده را کنار هم قرار داده تا با ارتباط بین قطعات پازل کل اتحاد بین مافیا و ماموران امنیتی حکومت اسلامی و ظلم و ستم موجود آشکار شود.
https://p-harass.blogspot.com
علیرضا صدر ثقة الاسلامی متولد ۱۳۵۳ معادل ۱۹۷۴ هست.
این پازلها و وبلاگها را بخوانید متوجه میشوید چگونه جوانی وی از دست رفته بدون اینکه از زندگی لذت برده باشد و همواره مورد هجمه عوامل حکومت اسلامی و جنگ روانی و جنگ فرهنگها و مافیا و شرخران و لاتها و اوباش بوده و هست.
۱۴۰۳ مهر ۲۷, جمعه
هدفون ریز اجباری و ناخواسته در گوشم گذاشته بودند
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر